فیلم قاتل وحشی، ساخته حمید نعمت‌الله به جشنواره فجر می‌رود؟ برنامه کنسرت خوانندگان پاپ در زمستان ۱۴۰۳ بهنوش طباطبایی و حامد بهداد با «گیس» به جشنواره فجر می‌روند ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس
سرخط خبرها

درباره جایگاه عشق در اشعار فریدون مشیری | آنجا که عشق، غزل نیست

  • کد خبر: ۱۳۱۱۷۱
  • ۰۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۵
درباره جایگاه عشق در اشعار فریدون مشیری | آنجا که عشق، غزل نیست
عشق اگرچه علت بسیاری از سروده‌های فریدون مشیری بوده، اما به نظر می‌رسد خود آن نیز بستری شده برای سرودن از مفاهیم بنیادین دیگری، چون وطن یا حتی مسائل اخلاقی.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ در یکی از خاطراتش درباره شعر کوچه می‌گوید: «در هر محفلی که من می‌روم بدون استثناء، در هر مجمعی که دعوت می‌شوم برای شعرخوانی، در هر دانشگاهی که صحبت می‌کنم که بیشترین خاطره اش دانشگاه شیراز است، همه داد می‌زدند کوچه... کوچه... کوچه... کوچه... نسل جوون دم می‌گیرن. دختر و پسر.... گفتم بچه‌ها من امروز برای شما از کوچه بهتر یه شعر آوردم.

باور کنین مثل اینکه به اینا حرف بد زده باشم. در این حد. فریاد زدند کوچه... کوچه...، و من شروع کردم به ناچار. التماس می‌کردن، دبیران، استادان، آقا بخون. می‌تونید باور کنین که من شعر کوچه را می‌خواندم ۲ هزار نفر با من هم صدایی می‌کرد؟» و این هم صدایی تا کنون نیز ادامه دارد. نه از داخل یک آمفی تئاتر که کلی آدم تک تک صندلی هایش را پر کرده، از هر جایی که کتاب و ادبیات راهی به آنجا باز کرده و نام فریدون مشیری و کوچه را در آن ماندگار کرده است.

شاعری که همین عاشقانه گفتن و به تعبیر منتقدان، عامه پسند گفتن، هم خیلی‌ها را با او همراه و همدل کرد و هم شد دلیلی برای تاختن به او؛ تاختن هم نه البته، گذاشتندش همان گوشه و کنار کوچه، کنار امثال نادر نادرپور و با فاصله از شاعرانی، چون شاملو تا نامی از او در میان تاریخ روشنفکری ادبی ایران به میان نیاید و فقط بشود شاعر اعتدال و عاشقانه ها. سوم آبان سالروز درگذشت فریدون مشیری است که «کوچه»، «ریشه در خاک» یا «گرگ» ش هنوز ورد زبان خیلی هاست. در این مجال از او گفتیم و شعرش و آنچه شعر و عشق برایش رقم زد.

شاید شما هم روزی با کسی از کوچه‌ای گذشته باشید

محبوبیت کوچه البته خاطرات بیشتری را برای مشیری رقم زد. این شعر در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله روشنفکر چاپ شد و او درباره آن می‌گوید: «من هم تازه این شعر را گفته بودم. حالا واقعی، تخیلی، هرچی.... یک شعر عاشقانه است. بالای این شعر نوشته بودم: شاید شما هم روزی با کسی از کوچه‌ای گذشته باشید و شاید روزی دیگر تنها.

در آمریکا یک آقایی آمد به من گفت: آقا شعر کوچه را بخوانید. داشتم برای چند نفر کتاب امضا می‌کردم. گفتم دیگه اجازه بدهید امشب این شعر کوچه را نخوانم. یک خرده به من نگاه کرد و بعد دستش را به حالت واقعا تهدید آورد بالا و گفت نعش من رو امشب از اینجا می‌برن اگر شما شعر کوچه رو نخونی. گفتم آقا چرا خون ریزی می‌کنی؟ من می‌خونم.»

می‌دانم تو روزی باز خواهی گشت

ریشه در خاک او نیز جزو سروده‌هایی است که به شدت معروف است و ویدئوی آن با خوانش خود شاعر زیاد در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شده است. شعری که اتفاقا آن هم از شورِ عشقی که در وجود او نهفته شده برمی آید، عشقی که به خاکش داشته و وطنش: «دوست عزیزی که دیشب در منزلش بودیم در سیاتل همان کسی است که ۲۲ سال پیش با دورنمای بسیار زیبا و فریبنده‌ای از غرب که آمریکا باشد از من می‌خواست که با خانواده ام که مثل او قصد کوچ از ایران را داشت من هم کوچ کنم و بیام. شبی تا پاسی از نیمه شب در این زمینه سخن گفتیم؛ و به هر حال آنچه او می‌خواست بسیار منطقی، زیبا، فریبنده، همه چیز از این قبیل بود. من ازش مهلت خواستم که تا فردا صبح بیندیشم و جوابی بهش بدم.

جوابی که من به او دادم همین شعر ریشه در خاک است: من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم/ من اینجا تا نفس باقی ست می‌مانم/ من از اینجا چه می‌خواهم نمی‌دانم/ امید روشنایی گرچه در این تیرگی‌ها نیست/ من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می‌رانم/ من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل برمی افشانم/ من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید سرود فتح می‌خوانم/ و می‌دانم تو روزی باز خواهی گشت.»

شعر عاشقانه، شعر تک معنایی یا تک محوری نیست

اما عشقی که مشیری از آن می‌گوید چه عشقی بوده؟ آیا همه آنچه گفته شکایت از بی وفایی و جدایی و حسرت است؟ عشق اگرچه علت بسیاری از سروده‌های او بوده، اما به نظر می‌رسد خود آن نیز بستری شده برای سرودن از مفاهیم بنیادین دیگری، چون وطن یا حتی مسائل اخلاقی. فریدون مشیری غزلی دارد به نام نفس تازه که آن را مقارن با اشغال خرمشهر سروده و در آن با لحنی حماسی رزمندگان را به دفاع از خاک خرمشهر تهییج می‌کند.

شعر «ریشه در خاک» یا «گرگ» او نیز از اشعار معروف اوست که هرکدام نشان از دل بستگی‌های عمیق او دارد. علی باباچاهی، شاعر و پژوهشگر، معتقد است: «شعر عاشقانه از نظر من شعری تک معنایی یا تک محوری نبوده و نیست، بلکه در ارتباط با ویژگی‌های سیاسی، اجتماعی، حماسی و ... تعریف می‌شود.» محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده و ادیب نیز بر این باور است که: «مشیری فقط شاعر کوچه نبود، او روان شناس بود؛ او در گفتارش به ندرت از خودش حرف می‌زد و بیشتر از عشق می‌گفت. فریدون مشیری شاعر اعتدال بود و نگهدار اندازه در بیان؛ علاقه مردم به او به خاطر همین اعتدال بود.»

ما باید قائل به دموکراسی باشیم

شاعر عشق و اعتدال بودن و دور ماندن از فضای غالب روشنفکری، خواه ناخواه او را با شاعرانی، چون شاملو و فروغ در قیاس قرار می‌داد، البته نه فقط از باب مضمون و مفهوم، بلکه به لحاظ زبانی و ساختار شعر: «باباچاهی در بخشی دیگر از صحبت هایش درباره مشیری می‌گوید: «آنچه شعر شاملو، فروغ و تنی چند از شاعران معاصر، خوانندگان حرفه‌ای را به خود جلب می‌کند، نه فقط آن جهان نگری که سطح بالای زبانی شان است، زبان در شعر هرکدام از این‌ها به نوعی حائز اهمیت و قدرتمند است.»

و در ادامه برای ارزیابی شعر، مشیری معتقد است ما باید قائل به دموکراسی باشیم: «یعنی اگر تعهد داریم ذوق همگانی را ارتقا بدهیم، به همان اندازه موظفیم دموکراسی را هم نقض نکنیم. باید از دموکراسی مراقبت کنیم. البته نه با اسلحه! بنابراین مشیری و در مرتبه‌ای برتر، نادرپور و توللی، این‌ها شعر دیگری می‌گویند، عامه پسندتر هستند، جامعه هم شعرشان را جذب می‌کند.»

نه ابهام گرایی رندانه، نه شعار خالی از شعور

احمد ابومحبوب، دیگر منتقد و شاعر نیز باور دارد که فریدون مشیری را در ادبیات ایران، می‌توان شاعر عشق نامید؛ هرچند که در حوزه‌های دیگر نیزگام نهاده است، اما بیشتر، شعر‌های عاشقانه او با صمیمیت و سادگی روایی و صداقتی که دارد، شهرت یافته است؛ چرا که نگرشی عاشقانه و رمانتیک بر سراسر شعر‌های او سایه افکنده است. او می‌گوید: «مشیری در شعر عاشقانه اش تصویرگر مفهوم جدایی و حسرت در فرهنگ ماست؛ گویی که اینجا عشق همواره حسرت و جدایی بوده است. به واقع می‌توان چنین گفت که عاشقانه‌های زیبای مشیری، با زبان ساده و لطیف و فضای رمانتیک، تصویری است که می‌توان آن را آیینه فرهنگ و ذهنیت جامعه دانست.»

عبدالحسین زرین کوب نیز درباره مشیری می‌گوید: «با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی است که فریدون واژه واژه با ما حرف می‌زند. حرف‌هایی را می‌زند که مال خود اوست. نه ابهام گرایی رندانه آن را تا حد هذیان نامفهوم می‌کند نه شعار خالی از شعور آن را وسیله مریدپروری خودنمایی می‌سازد. شعر و زبان در سخن او شاعری را تصویر می‌کند که هیچ میل ندارد خود را غیر از آنچه هست، بیش از آنچه هست و فراتر از آنچه هست نشان دهد. شاعری که دوست ندارد خود را در پناه مکتب خاص، جبهه خاص و دیدگاه خاص از بیشترینه اهل عصر جدا سازد. بی روی و ریا عشق را می‌ستاید، انسان را می‌ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد.»

عشق و اعتدال در روزنامه نگاری

سابقه مشیری در روزنامه نگاری نیز زبانزد است. او از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشن فکر بود. صفحه‌ای که رویکرد ادبی و فرهنگی داشت و به مسائلی، چون نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر نیز، برای اولین مرتبه با چاپ شعرهایشان در این صفحه معرفی شدند.

سایه اقتصادی نیا، پژوهشگر ادبیات، معتقد است او اعتدالی را که به او نسبت داده می‌شود در حرفه اش هم به شدت رعایت می‌کرد: «طی سال‌های فعالیت مطبوعاتی اش در جایگاه مسئول صفحه شعر مجلات، سکان شعر فارسی را، به دور از هرگونه تعصب و غرض و مرضی، در نهایت اعتدال، هدایت می‌کرد. شعرشناس بود و از هر شاخه‌ای گلی می‌چید: از شهریار گرفته که از تبریز برایش شعر می‌فرستاد، تا فروغ که به تصریح خودش در دوره اول شاعری به شعر او علاقه‌مند بوده و شعر معروف گناه را روی میز مشیری گذاشته است. در اوج ستیز کهنه و نو، همه را چاپ می‌کرد. می‌گفت: من هیچ وقت درباره اینکه غزل می‌گویم یا شعر نو می‌گویم، یا رباعی می‌گویم تعصب ندارم.»

زندگی ۷ ساله در مشهد

اما سر هر کدام از رشته‌های شعر یا عشق را که در وجود فریدون مشیری بگیریم می‌رسیم به دوران کودکی و جوانی اش. او در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران در خیابان عین الدوله به دنیا آمد. در خانواده او همیشه زمزمه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به گوش می‌رسید. مشیری سال‌های اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران بود و سپس به علت مأموریت اداری پدرش در اداره پست و تلگراف به مشهد آمد و ۷ سال از زندگی اش را در این شهر سپری کرد. او سرودن شعر را از نوجوانی و تقریبا از ۱۵ سالگی شروع کرد که سروده‌های نوجوانی اش تحت تأثیر شاهنامه خوانی پدرش شکل گرفت.

مادرش اعظم السلطنه نیز که به خورشید ملقب بود به شعر و ادبیات علاقه‌مند بود و گاهی شعر می‌گفت. مشیری بعد‌ها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شروع به تحصیل می‌کند؛ اما ادامه این مسیر میسر نشد. اولین مجموعه شعر فریدون مشیری با نام «تشنه طوفان» در ۲۸ سالگی و با مقدمه یکی از عاشقانه سرایان زبان فارسی یعنی محمدحسین شهریار به چاپ رسید.

منابع:
شماره ۶ وزن دنیا، رسانه شعر ایران
یادداشت‌های ادبی سایه اقتصادی نیا
مستند قلم فرسایان به تهیه کنندگی و کارگردانی داریوش سربلند
شاملو

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->